تـَرسـَم از روزیـ است
یـآدم است
آن زمـآن کهـ عـآشق هـم بودیم،
وقـتی سر چیز هـآی کوچیک قـَهر میکـَردیم
هــَردو می خـَندیدیم
و میگـُفتــیم چهـ بـَچگـآنه بود قـَهرمـآن..
یــآدم است
تـو همیشه بــآ دلهــُره میگـُـفتی
تـَرسـَم از روزیـ است
کهـ عشـق مـَن رآ هـَم بهـ حــسـآب بچگـی بگـُذاریــ
حـآل از آن روز هـآ ســآل هـآ میگـُذرد
و مـَن چیزی رآ که تو از آن
دِلهــُره داشــتی
دیدَم
که رو به رویــَم می ایـستی
و میگــویی
تــو فقـط عـشــق بچگـی ام بــودی
میبیــنی؟
زمـآنه چهـ چیـزهـآ که یـآد نمیدهــَد
شنبه 12 مرداد 1392 - 12:58:01 AM